سفارش تبلیغ
صبا ویژن



سرزمین ما این جا نبود! - مارمولک ها در باد






درباره نویسنده
سرزمین ما این جا نبود! - مارمولک ها در باد
مدیر وبلاگ : سه نفر[67]
نویسندگان وبلاگ :
موجFM
موجFM[14]
polly
polly[10]
قیچی
قیچی[5]

سلام اسم من مارمولک ها در باده حالا دیگه یکساله مه. سه نفر من رو اداره می کنن. به امید خدا بازم ادامه می دن. وقتی برای اولین بار با هم آشنا شدیم فقط 13 ساله بودن و تازه داشتن رهسپار می شدن به سوی دوم راهنمایی اما حالا می تونن سرشون رو بالا بگیرن و بگن که 14 ساله اند. مارمولک ها در باد. حکایت ثبت شده از یکسال دوستی سه نفره است. به امید این که حکایت سال ها دوستی سه نفره باشه. من یک گنجینه ام
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
مارمولک های 87
مارمولک های 88
مارمولک های 89


لینکهای روزانه
مقام معظم رهبری [29]
کامران نجف زاده [75]
حجاب [41]
سایت حضرت ولی عصر [25]
کودک ایرانیان [50]
ویکی پدیا [74]
فطرس [30]
خبر گزاری پانا [42]
علمی [37]
دست نوشته های سید مهدی شجاعی [63]
سایت مدرسه ی روشنگر [285]
سایت ترویج قرآن [71]
سایت بوی سیب [45]
دنیای یک فرشته [142]
[آرشیو(14)]


لینک دوستان
حنا دختری با مقنعه
سامع سوم
بچه های شهید
نوشته های یک خانم ناظم!
دیوانه ی دل
پنالتی
دراز گیسو عبور می کند...
طنز و جبهه
سارا ؛برای همیشه...
لحظه ها خاطره اند( دره ی عزیزمان)

موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
سرزمین ما این جا نبود! - مارمولک ها در باد


لوگوی دوستان











وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :75611
بازدید امروز : 28
 RSS 

   

هو الشهید

پرواز برای ما ، جدا شدن از زمین نیست ... پرواز برای ما به آسمان رسیدن نیست ... کهکشان درنوردیدن نیست .
پرواز برای ما آسمان و  زمینی ندارد. و گویا از همین روست که ما را بال نداده اند .
شاید ؛؛ تا بدانیم ، پرواز برای ما ، بال زدن نیست ، پریدن نیست !
بال زدن و پریدن و اوج گرفتن ، برای پرنده هاست ...
انسان فقط پرواز میکند ، پرواز می شود .. اوج نمی گیرد ، عروج میگیرد .
  دلهامان همه ابری بود ، جایی باران زد و جایی رعد و برق .. جمعی پرواز کردند و جمعی پروا  ز  پرواز  

به اشک اگر وضو سازی  و به امام عشق اقتدا کنی ، شهادت نمی دهی ، شهادت میگیری ...
و سلام را در بهشت خواهی داد :
السلام علیک ایها النبی و رحمه الله وبرکاته ...


حرف هایی که می خوام بزنم سیاسی نیست که دوباره بگویید اعصابمان را خرد کردی و ول کن این حرف ها را.

داشتیم ناهار می خوردیم من هم داشتم با خودم فکر می کردم که می رم فلان مطلب را تو وبلاگم می ذارم و یادم باشه فلان کار را انجام بدم داشتم به پیتر شاهنشاه خیالی نارنیا و زنده شدن کاسپین دهم در سرزمین اسلان فکر می کردم داشتم به هری پاتر فکر می کردم به این فکر می کردم که فلان مرحله بازی کامپیوتری را بعد از ناهار تمام کنم و هر فکری که یک نفر مثل من می تونه تو تابستون بکنه!

اخبار شروع شد. اخبار نگو الهه ی مرگ! نمی دونم بسیجی بیچاره چه گناهی کرده بود که این جوری کتکش می زدن یا اینکه ما چه بدی از مسجد دیدیم که آتیشش می زنیم نمی دونم این وسط مگه همه دم از جمهوری اسلامی و پیرو خط امام نمی زندیم پس چرا زدیم حرم امام را ترکوندیم؟
اون موقع بود که فهمیدم دیگه بحث بحث احمدی نژاد و موسوی نیست بحث سر ابطال انتخابات نیست بحث سر چیز دیگری است و این کسانی که مسجد آتیش می زنند حرفشان حرف دیگری است!

اگر شما باور ندارید بدونید اینجا هنوز هم ایرانه! ایرانی اسلامی! سرزمین استقلال و آزادی! سرزمین چمران ها و بهشتی ها و همت ها! توی همچین ایرانی جایی برای بنی صدر نیست، جایی برای مجاهدین خلق و منافقین نیست! ایران سرزمینه مردمه! مردمی که علاوه بر نتیجه انتخابات حق امنیت هم دارن!مردمی که می خوان بگن!

آی آدم ها که در ساحل نشسته شاد و خندانید،
یک نفر در آب دارد می سپارد جان....

 آی آدم زیر باران بروید چشم ها را بشویید و جور دیگر ببینید ایران اسلامی در خطر است! او با ما نیست! حرف دوست را گوش کنید و بدانید و باور کنید که این جا هنوز هم ایران است!ایران اسلامی!

احساس می کردم ناهار اصلا بهم نچسبیده و همش صزف حرص خوردن شده! نمی دونم چی می شد اگر امسال هم مثل هر سال امروز تو فکر شهید چمران بودیم!چی می شد اگر امسال مثل هر سال بود! و ما فقط تو فکر تابستان! کاش امسال هم مثل پارسال بود!

سرفراز باشی میهن من....

 

 



نویسنده » سه نفر » ساعت 4:20 عصر روز یکشنبه 88 خرداد 31